وزارت چيست؟ و وزير كيست؟ براي نخستين بار بود كه معني لغوي و اصطلاحي وزير را از زبان يك رئيس جمهور در دانشنامهی ايراني- اسلامي شنيديم. رئيس جمهور در پاسخ به مرتضي حيدري كه پرسيد وزير از نظر شما يعني چه، گفت وزير بر وزن فعيل يعني، فردي كه باري را از دوش ملت و دولت بر ميدارد. به نظر نگارنده اين سنخ از تبارشناسي لغوي براي وزير و مقام عالي وزارت با مصدر هويتي اين كلمه يعني وزارت در انقلاب اسلامي قرابت دارد. وزارت يعني وزيري كردن و وزارتخانه همان محلي است كه وزير با اعضاي خود در آن به كار ميپردازد. دانشنامهی وزير در اين نوع از مفهوم شناسي، جز كارپردازي براي ملت شأن و مرتبه اي ندارد. به نظر نگارنده اين تفسير از وزارت مؤيد شجاعت در معني گزيني است كه تا پيش از اين معمول نبوده است. وزير از نظر مرحوم دهخدا نيز به فردي گفته ميشود كه "هم پشت" و "مددكار" است؛ كسي كه مشير تدبير، ظهير سرير باشد و تحمل بار گران مملكت نمايد، آن كه در برداشتن بار كسي شريك باشد. دهخدا عليه الرحمه از قول ابن قتيبه و ابواسحاق زجاج مي گويد در اشتقاق وزارت و وزير دو قول است؛ پارهاي لغويين گويند از وِزْر به معني حمْل و بار است، چه سنگيني بار مملكت به دوش وزير است و نيز از كلمهی وَزْر به معني حبل و رسن كه چنگ در آن زنند تا از هلاكت رهايي يابند.
با توجه به اظهارات صريح دكتر احمدينژاد در اين باره، به نظر ميرسد رئيس جمهور با شأن حقوقي وزير و نظامنامه هاي پاسخگويي او و نيز مسئوليت اش در برابر نمايندگان ارجمند ملت هيچ مشكلي ندارد. حتي تصور اين شؤون موجب تصديق رئيس جمهور خواهد بود. اما او از آن روي كه صبغهی وزارت از حيث لغوي و اشتقاقي با حمل كار و بار مردم و بر دوش گرفتن امانت ملي سنخيت دارد بر آن است كه وزارت در حاق واقع، شأني جز كار و خدمت ندارد. وزير بر وزن فعيل در اين منطق به مثابهی رئيس نيست كه بر رأس نشيند و گره از كار خلق نگشايد. بلكه هم پشت مردم است و شانههايش را زير بار توده مينهد تا از رنج و آلام آنها بكاهد.
از اين رو ترديدي نيست كه دولت كار و كارگري، وزيري بر وزن رئيس نميخواهد بلكه وزير بر وزن فعيل ميطلبد.
علاوه بر اين گفته ميشود تعرف الاشياء به اضدادها؛اگر برآنيم كه از وزير بر وزن فعيل در دولت كار احمدينژاد وقوف يابيم بايد مفهوم وزارت، وزير و وزارتخانهها را در دولتهاي موسوم به توسعهی آمرانه و اصلاحات دموكراتيك مورد واكاوي قراردهيم.
وزير در دولت توسعهگرا، غالباً به كسي اطلاق ميشد كه همواره در رأس" نظام ديواني" وزارتخانهاي بود كه در آن "رياست" ميكرد. كمتر در انظار ظاهر ميشد و بيشتر بخشنامه صادر ميكرد. آنقدر در جلسات و كارتابل ها غرق بود كه حتي همه جاي ايران را نمي شناخت. شانههايش به راحتي زير بار ملت نميرفت چه بسا باري سنگين هم بر گردهی ملت تحميل مي كرد. وزارتخانه اش محل آسودگي بود، آقاي وزير چند جا وقت ميگذاشت، مدير عاملي شركتهاي پر سود دولتي از ديگر وظايف او بود. ميشد در وزارتخانهی تحت مديريت وزير فرصت را مغتنم شمرد و به رغم تذكرات ولي امر مسلمين براي دار و دستهی يك حزب سياسي جلسه گذاشت و قرار و مدارهاي سياسي تعيين كرد. وزير در كتاب لغت توسعه و شبه مدرنيسم ايراني به كسي اطلاق ميشد كه از حيث ظاهر و تفكر، يك بوركرات واقعي بود. از سويي ديگر رضايت خواص را بر توده ملت ترجيح ميداد، هر وزارتخانه بمثابهی جزيزهی مستقلي بود كه كسي را ياراي ورود در آن و يا رويارويي با آن نبود، چه اينكه وزير بر وزن رئيس، آگاه بود كه از رئيس الوزرا و مجلس وقت، گزندي به او نخواهد رسيد. در اينجا وزارت به هر كسي نميآمد! وزير بايد از پرسش هاي ژنتيكي و علم الانساب نمرهی قبولي مي يافت و از آزمون تبارسالاري بر ميآمد، در وازتخانهاش مانور تجمل ميداد و براي ديوان سالاري از كيسهی بيت المال ساخت و ساز مي نمود و تاخت و تاز ميكرد.
نوبت به دولت اصلاحات كه رسيد وزارت هم سنخ سياست شد. وزير در اينجا مهره اي بود كه بر صفحهی شطرنج، كنار شاه و فيل اصلاحات معني مي يافت. در اينجا بود كه ديگر صداي وزير در برابر ملت كلفت شده بود. اين مهرهی شطرنج ديگر بجز صفحهی سياست، در جايي از سرحدات كشور قدم نمي گذاشت. و باز آقاي وزير با كار و بار ملت فاصله گرفت. در اينجا وزير ديگر شانههايش را از زير بار ملت خالي ميكرد. بجاي كار و كارگري، جلسات سخنراني و تفلسف در وزراء رونق گرفت. در آنجا وزراء بوروكرات بودند در اينجا اما فلسفه ميبافتند و ميگفتند ملت ايران مشكلي جز دموكراسي ندارد و معيشت و عمران كشور در درجهی دوم اهميت قرار دارد. در آنجا وزيران حداقل از رئيس دولت حساب ميبردند چون رئيس به قدر همهی آنها و بجاي ايشان سياست مي دانست. در اينجا اما رئيس الوزراء قادر به مديريت ايشان هم نبود. هر كسي از منظر خود از كابينهی ملت دور مي افتاد و مصالح ملي را در كابين حزب و گعدههاي باندي خويش به مذبح ميبرد.
دولت نهم كه آمد "آيين وزارت" را تغيير داد. وزير بر وزن فعيل شد و بايد بار ملت را بر دوش مي گرفت. اگر در آنجا و از دل كابينهی ملت، چند بوالهوس سياسي به تأسيس حزب مبادرت مي كردند در اينجا اما وزير بايد پاي ميثاق نامه اي را امضاء مي كرد تا اگر چيزي از مال مردم به كابين زنانشان هم رفت بايد به ملت مرجوع گردد. وزارتخانه ها بجاي آيند و روند حزبي و گروهي، محل كسب و كار ملت و كارگري براي مردم شد. وقت وزير به افق مردم تغيير كرد و وزارتخانهها از بار خواص و امتياز طلبان، آسوده و به نفع مردم شانه تهي كرد و خود را وامدار ملت ساخت. جزاير مستقل وزراء بر چيده شد، قوهی تقنيني و نمايندگان ملت نيز مجال تنفس يافته و براي نخستين بار شأن حقوقي خويش را در برابر دولت، باز يافتند و از وزير سوال كردند. استيضاح نمودند و تذكر دادند.
آري برادر! صرفنظر از مصاديق صدارت، دولت نهم آيين وزارت و سلوك صدارت را تغيير داد. ديگر از نامزد وزارت نمي پرسند آقا زاده اي يا نه و كدامين حزب وابسته اي، بلكه مي گويند آزاده اي يا نه. و اينگونه است كه مي توانيم مدعي شويم احمدي نژاد از انحصار در چرخش نخبگان و پيري زود رس قوهی مجريهی ايراني جلوگيري كرد.
مجتبي زارعي